به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از صبح نو، درباره پدیده حاشیه‌نشینی تعاریف، دیدگاه‌ها و اظهار نظرهای متفاوتی از سوی صاحب‌نظران و کارشناسان مسائل شهری ارائه شده‌است برخی عقیده دارند حاشیه‌نشینان کسانی هستند که در محدوده اقتصادی شهر زندگی می‌کنند ولی جذب نظام اقتصادی و اجتماعی نشده‌اند. بعضی حاشیه را به‌عنوان فرایندی ناشی از تصرف نواحی شهری به قصد تهیه مسکن تلقی و نیز حاشیه‌نشینی را در معنای عام شامل تمام کسانی می‌دانند که در محدوده اقتصادی شهر ساکن هستند ولی جذب اقتصاد شهری نشده‌اند. در واقع فضای اقتصاد شهری به‌عنوان یک عامل جذب و دفع افراد درون کالبد شهر محسوب شده و افراد به میزانی که قدرت جذب در این فضا را داشته باشند در سکونت به مرکز شهر، نزدیک‌تر می‌شوند.
دیدگاه مهاجرت جاذبه محیط شهری به‌عنوان مقصد و عوامل دافعه در مبدأ را علت اصلی در مهاجرت و گسترش حاشیه‌نشینی می‌داند. در واقع جاذبه شهر نشینی و رفاه شهری این افراد را از زادگاه خویش کنده و به سوی قطب‌های صنعتی و بازارهای کار می‌کشاند.

به بیان دیگر برای مهاجران که بیشتر آنها از مناطق روستایی و کمتر توسعه‌یافته هستند، تمایل به تغییر سبک زندگی و رفاه بیشتر در سایه استفاده از فرصت‌ها و ظرفیت‌های شغلی بوجود آمده در مناطق توسعه‌یافته‌تر (که عمدتاً مشاغل خدماتی و کارگری بوده) از یک‌سو و نبود سرمایه‌ کافی و شغل مناسب در فضای اقتصاد شهری از سوی دیگر عامل مهاجرت و سکونت در حاشیه‌شهرها بوده است. در تعبیری دیگر که از حاشیه‌نشینی ارائه شده است‌، ساختمان یا بخشی از شهر که در آن ویرانی‌، نارسایی عرضه خدمات درمانی تراکم زیاد جمعیت در واحدهای مسکونی‌، فقدان آسایش لازم و خطرات ناشی از عوامل طبیعی نظیر سیل دیده می‌شود.

تعریفی که ستاد ملی توانمندسازی سکونتگاه‌های غیررسمی ارائه داده است، حاشیه‌نشینی را شامل بافت‌هایی دانسته که عمدتاً مهاجران روستایی و تهیدستان شهری را در خود جای داده‌اند و بدون مجوز و خارج از برنامه‌ریزی رسمی و قانونی توسعه شهری (طرح‌های جامع و تفصیلی) در درون یا خارج از محدوده قانونی شهرها به‌وجود آمده‌اند، عمدتاً فاقد سند مالکیت هستند و از نظر ویژگی‌های کالبدی و برخورداری از خدمات رفاهی، اجتماعی و فرهنگی و زیرساخت‌های شهری شدیداً دچار کمبودند. براساس اعلامیه نشست تخصصی نایروبی (۲۰۰۲)، حاشیه‌نشینی یک مفهوم ذهنی بوده و مصادیق آن از شهری به شهر دیگر و از کشوری تا کشور دیگر متفاوت بوده و در ساده‌ترین تعریف یک زیستگاه انسانی پر جمعیت است که مساکن استاندارد نبوده و محله‌ها، کثیف و آلوده‌اند. دو ویژگی اول فیزیکی و فضایی و آخری ویژگی رفتاری- اجتماعی است.

مسکن در این مناطق از متزلزل تا بسیار مستحکم و مدرن متفاوت است. آنچه را که به عنوان قدر مشترک تعاریف بالا می‌توان درنظر گرفت این است که حاشیه‌نشینی پدیده‌ای شهری است که با توجه به رشد شهرنشینی در جهان ایران، آن هم ناشی از ظهور مشاغل صنعتی و توسعه شهر محور و به‌علت وجود مهاجرت‌های صورت‌گرفته از مناطق روستایی به مناطق شهری شکل گرفته و در حال گسترش است. ازدحام و رشد جمعیت در شهرها و تبدیل شدن شهرها به اماکن بازرگانی، خدماتی و تفریحی امکان سکونت همه جمعیت و توازن در خدمات شهری را به‌هم زده و این موضوع مولود سکونتگاه‌های حومه‌ای و غیر رسمی به عنوان حاشیه‌نشینی شده است که امروزه دغدغه بسیاری از متخصصان شهری، جامعه‌شناسان، معماران و غیره است. حاشیه‌نشینی حالتی است که شخص با توجه به فشارهای اقتصادی که از درون کلان شهرها و نبود توازن بین فراخور هزینه و درآمد و فقدان توان ایستادگی در مقابل این مصائب، مجبور به انتخاب مکان‌هایی است که احداث مسکن به‌دلیل نظارت کم یا نبود کنترل دولتی برای ساخت‌و‌ساز آن و نیز همخوانی آن با بودجه ساکنان این مناطق، در ساختار زندگی اجتماعی و به‌عنوان گونه‌ای از زندگی نمایان شده است.

انواع حاشیه‌نشینی

در یک تقسیم‌بندی کلی می‌توان از دو نوع مهم از حاشیه‌نشینی نام برد:

حاشیه‌نشینی برون شهری

این قسم حاشیه‌نشینی که اکثراً در اطراف کلان‌شهرها مانند قارچ روییده و به کرات می‌توان سخن راند، استان تهران به‌عنوان یک نمونه کامل از انواع مسائل اجتماعی پدیده‌ای مثل حاشیه‌نشینی را به مثابه معضل اجتماعی در خود جای داده است. حاشیه‌نشینی از نوع برون شهری بیشتر در جنوب و جنوب غرب تهران به چشم می‌خورد. با کمی دقت در نقشه تهران متوجه می‌شویم که وجود کوه‌ها از شمال تهران تا شمال شرق امکان مهاجرت این دسته از حاشیه‌نشینان را به این سمت محدود کرده است. از سوی دیگر اتوبان‌ها و بزرگراه‌هایی که در جنوب و غرب تهران وجود دارد حرکت به سمت مرکز را راحت‌تر کرده است در حالی که به‌دلیل تمرکزگرائی ارگان‌های دولتی و غیردولتی و بازارها و ساختمان‌های تجاری در مرکز شهر حرکت حاشیه‌نشینان برای کار و بسیاری جهات دیگر از جنوب و غرب به سهولت و حتی با هزینه‌های کمتر صورت می‌گیرد.

حاشیه‌نشینی درون شهری

برخلاف حاشیه‌نشینی برون‌شهری، حاشیه‌نشینی درون‌شهری عمری بسیار طولانی دارد و پدیده تازه‌ای نیست. درتمام کشورهای دنیا چنین مناطقی را می‌توان یافت. چنین محدوده‌هایی با وجود در درون کلان شهرهاست اما از سایر مناطق با خط قرمزی جدا شده است گویی ساکنان این مناطق هم حاشیه‌نشین هستند با این تفاوت که با فاصله کمتری نسبت به حاشیه‌نشینان برون شهری در متن شهرها زندگی می‌کنند.

آنچه حائز اهمیت است این است که این دسته را خطر بیشتری در مقابل ناامنی و بزهکاری تهدید می‌کند. اولاً همان نزدیکی بیشتر آنها به متن حاشیه‌ها و الگوبرداری که آنها به خاطر این ارتباط دارند و احتمال اشتباه بودن این الگوسازی که ممکن است با آن مواجه شوند علاوه‌بر این چون آنها خود را یک متن نشین می‌دانند، خواهان همان برخورد اجتماعی و تساوی در امکانات رفاهی هستندکه برای دیگرمناطق وجود دارد به همین علت در جهت رفع کمبودهای موجود دست به واکنش‌های خود‌جوش می‌زنند.

تعریفی که از حاشیه‌نشینی در سند ملی راهبردی احیاء، بهسازی و نوسازی بافت‌های فرسوده و ناکارآمد شهری کشور صورت گرفته است، استفاده از مفهوم بافت‌های غیر رسمی است. شرایط محیطی و جغرافیای شهر یکی از مهمترین متغیّرهای زندگی اجتماعی و حیاتِ ذهنی شهروندان است. شرایط محیطی و تغییر فضایی، منجر به حاشیه‌نشینی درون‌شهری و بی‌عدالتی می‌شود و از سوی دیگر، اقتصاد سیاسی چگونه در فضا و نابرابری اجتماعی تأثیر می‌گذارد.

شهرها به‌عنوان صورت‌های فضایی، بیانگر فرهنگ‌هایی هستند که تولید کرده‌اند. چه کسانی که در شهر زندگی می‌کنند و چه کسانی که شهر را طراحی می‌کنند، بازنمایی‌های شهری خودشان را دارند. شهر، هم محصول فرهنگ است و هم می‌تواند به یک قالب فرهنگی، عادات عرفی و به یک روحیه تبدیل شود. به عبارت دیگر: شیوه‌های زیستن، کارکردن یا مصرف کردن نتیجه شرایط محیط شهری است.

رویکردهای فرهنگ‌گرایانه غالباً با بینش تکنوکراتیکِ شهر که نه اجتماعات را به حساب می‌آورد و نه تاریخ‌شان را، در تضاد هستند. مطالعات فرهنگ‌گرایانه شهر، ویژگی‌های برخی مکان‌ها، شرایط تملک شهر توسط گروه‌های اجتماعی و نیازهای شهری غیرمادی‌شان را نشان داده‌اند. این یعنی بررسیِ مطالباتِ یک شهر «در مقیاس انسانی»‌. بازنمایی شهر چنان بازتاب نیرومندی در اذهان دارد که می‌تواند اثرات شهری به‌بار آورد: منازعات خیابانی، خشونت‌های محلی، موج‌های هیجانی یا حتی بی‌تفاوتی اجتماعی.

یکی از مهم‌ترین دستاوردهای مکتب شیکاگو، تلاش برای نظام بخشیدن به یک مدل عام تفکیک در شهر مدرن است. شهر شیکاگو به‌عنوان آزمایشگاهِ رهیافتِ فرهنگ‌گرا مورد بررسی جامعه‌شناسان شهری قرار گرفت. ارنست برجس در سال 1920 این ایده را مطرح کرد که رشد شهر شبیه به رشد درخت به سمت بیرون است، ولی به‌صورت دایره‌های متحدالمرکز. مهم‌ترین متغیّر این الگو در توسعه شهری عوامل زیست‌محیطی است.

به اعتقاد او شکل فیزیکی شهر تابع منطق خاصی است. مجموعه‌ای از دایره‌های متحدالمرکز که در وسط آن منطقه تجاری قرار دارد. هر حلقه‌ای دارای کارکرد خاصی است و ساکنان مخصوصی دارد. در این حلقه‌ها شکل فیزیکی و زندگی انسانی رابطه نزدیکی با هم دارند. رقابت شدیدی در مرکز شهر وجود دارد و شهر دائماً در حال رشد است و مناطق مرکزی شهری بهترین محل برای فعالیت‌های تجاری و مالی‌اند. وقتی تعداد این نهادهای ثروتمند و قدرتمند که به دنبال اشغال نواحی مرکزی‌اند افزایش می‌یابد، فرایند تهاجم و توالیِ کسب و کارها و بخش‌های مختلف جمعیت به سمت بیرون حرکت می‌کند و این مجموعه‌ای از دوایر متحدالمرکز را شکل می‌دهد.